- تاریخ ارسال : پنج شنبه 2 مرداد 1393
- بازدید : 780
ده سال بعد از حال این روزام
با کافه های بی تو درگیرم
گفتم جهان بی تو یعنی مرگ
ده سال رفتی و نمیمیرم
ده سال بعد از حال این روزام
.تو توی آغوش یکی خوابی
من گفتم و دکتر موافق نیست
تو بهتر از قرصای اعصابی
ده سال بعد از حال این روزام
من 40 سالم میشه م تنهام
با حوصله قرمز سفید آبی
رنگین کمون می سازم از قرصام
می ترسم از هرچی که جامونده
از ریمل با گریه ها جاری
از سایه روشن های بعد از ظهر
از شوهری که دوستش داری
غرق هم آغوشی و لبخندین
تو بستر بی تابتون تا صبح
تلیف تنهاییم روشن بود
مثل چراغ خوابتون تا صبح
ده ساله که لبهامو می بندم
با بوسه های تلخ هرجایی
ده سال وقتی شعر می خونم
لبخند روی صندلی هایی
یک عمر بعد از حال این روزام
یه پیرمردم توی یه کافه
بارون دلم می خواد هوا اما
مثه موهای دخترت صافه